۱۳۹۱ اسفند ۱۸, جمعه

شــهر بــانــو

شـهربانـو (دختر یزدگرد سوم و مادر امام سجاد)
وقتی تازیان به میهن ما یورش آوردند، هرکس که مسلمان نشد از دم تیغ گذراندند؛ پسرانشان را به غلامی گرفتند و زنان و دخترانشان را سوار به بازارهای برده فروشان مکه و مدینه آوردند و بفروش رسانیدند.در این بین "شهربانو" دختر یزدگرد سوم را نیز در کاروان کنیزان و بردگان جنسی جای داده و نزد عمر خلیفه مسلمانان آوردند، تاریخ نویسان نوشته اند : «چون دختر يزدگرد را نزد عمر آوردند، دوشيزگان مدينه براي تماشاي او سر ميكشيدند و چون وارد مسجد شد، مسجد از پرتوش درخشان گشت. عمر به او نگريست، دختر رخسار خود را پوشيد و گفت: اف بيروج بادا هرمز (واي، روزگار هرمز سياه شد)! عمر گفت: اين دختر مرا ناسزا ميگويد و بدو متوجه شد! اميرالمؤمنين(ع) به عمر فرمود: تو اين حق را نداري، دختر پادشاهان را بفروش نمیرسانند؛ اورا در سهم غنیمت حساب نکن و عمر چنین کرد و عثمان او و خواهرش را بع غلی بخشید علی او را برای فرزندش حسین به همسری برگزیدو خواهرش را پیشکش به حسن کرد" باری، شهربانو این بانوی نجیب زاده ایرانی اسیر تازیان وحشی گشت ، اورا به اجبار مسلمان خواندند و سالها در بیت حسین زندگی کرد و از سوی قبیله بنی هاشم سخت مراقبت میشد تا مبادا بگریزد و حاصل این ازدواج ننگین علی بن الحسین (امام سجاد) میباشد.... روزگار سپری شد و امام حسین آهنگ کربلا کرد و در آنجا هنگامی که حسین و مردان بنی هاشم کشته شدند، شهربانو نفس راحتی کشید و گویی زنجیر اسارت از دستانش باز شده و از یوغ بردگی تازیان و مسلمانان رهانیده شده، پس سوار بر اسبی چالاک شده و به تاخت راه ایران عزیزش را درپیش گرفت و ماموران بنی امیه هم در پی آن ، ولی شهربانو که دیگر نمیخواست ننگ همخوابگی با اعراب را بپذیرد، اسب خود را به تاخت بسوی سرزمین نیاکانش میتازاند. شهربانو بعد از وارد شدن به مرزهای سرزمین مقدسش دریافت که هیچ چیز از آن شکوه امپراطوری پدرش نماند و تازیان همه جا را ویران کرده اند و خودش نیز در سرزمینی که روزی شاهزاده یِ آن بود تحت پیگرد میبود ، پس به ری گریخت به بالای کوهی رفت که در آن معبد خدای پیشین ایرانیان "ایزدبانو آناهیتا" هنوز پابرجا بود، به نیایش با بانوی پاک آبها پرداخت و اندکی از غم دهه ها کاست و درپناه این ایزد مهربان برای همیشه آرام گرفت...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر