۱۳۹۲ فروردین ۱۱, یکشنبه

اگر سال57 انقلاب نمیشد امروز ایران چگونه بود؟ (مقاله)

من که خودم را نسل سوخته قلمداد میکنم همیشه این پرسش ذهنم را به خودش مشغول کرده بود ، که اگر انقلاب 57 
صورت نمیگرفت چه میشد؟ چندی پیش تلاش کردم تا با پژوهشی بطور جدّی در مورد این سوال تحقیق کنم، این جستار 
حاصل این کنکاش است ، کمی طولانی شده ولی خواندنش خالی از لطف نیست
بی شک دودمان پهلوی با همه ی کاستی ها و نقد هایی که بر 

آنان وارد است سه ویژگی عیان و برجسته داشتند که 

دوست و دشمن بر آن صحه میگذارند و آن را غیر قابل کتمان 

میدانند.."ناسیونالیسم" ، "سکولاریسم" و "مدرنیسم" سه 

ویژگی درخشان این خاندان است که آنان را از دیگر سلسله های 

پیشین و رژیم های پسین خود متمایز میسازد.پس از به 

تخت نشستن پهلوی دوم ایشان نیز همانند پدر مهمترین الویت 

راهبری برای ایران را مدرنیزاسیون دانستند و برای آن با 

تمام توش و توان کوشیدند.شاهنشاه که نسبت به پدرشان از 

سواد به مراتب بالاتری برخوردار بودند ، برای ایران یک چشم 

انداز بلند مدت ترسیم کردند و در کتابی با عنوان به سوی تمدن 

بزرک این مهم را برای ملت تشریح کردند . شاهنشاه در فاز 

نخستین این چشم انداز با اصلاحاتی تحت عنوان "انقلاب سفید" 

حق و حقوقی به کارگران ، کشاورزان و زنان ایرانی اعطا 


کردند که در خیلی از کشورهای پیشرفته آن زمان و یا کشورهای 

کارگری و سوسیالیستی نیز بی نظیر و این اقشار از این 

حقوق بی بهره بودند و یا چه بسا به این حقوقی که ملت ایران 

یکشبه رسیده بودند ، آنان برای داشتنش150 سال مبارزه 

کرده بودند.همین مهم در مورد بیمه های اجتماعی و حق آموزش 

نیز صدق میکند.باری،در برنامه چهارم توسعه مجلس 

شورای ملّی و مجلس سنا چشم اندازی را به تصویب رساندند که 

با وقوع انقلاب ناتمام ماند .این برنامه عبارت بود از:تعدیل 

جمعیت کشور و جلوگیری از تراکم بوسیله تمرکز زدایی عمرانی و 

حاشیه نشینی بوسیله ایجاد قطب های عظیم عمرانی 

در شهرستانهای مهم و همچنین نوسازی دهات ها ، از جمله 

آبادانی سریع استانهای کشور با اولویت سیستان و 

بلوچستان بوسله سد عظیم"داریوش کبیر" در استان فارس. 

توسعه صنعت برق و مخابرات،کشاورزی،معادن،عمران 

شهری،بهداشت،رفاه عمومی،آمار،آموزش،حمل و نقل،نفت و گاز و 

... لازم به ذکر است بودجه ای که برای این امر در نظر 

گرفته شده بود با قیمت نفت در سال 52 به تصویب رسیده بود که با افزایش بهای جهانی نفت ، این پروژه ها با سرعت بی 

نطیری در دست پیشرفت بود.شاید برخی بگویند توسعه اقتصادی بدون توسعه سیاسی و پلوارسیم امکان پذیر نیست، اما 

دانایان میدانند که این مغلطه ای بیش نیست و ای بسا که نظام 

های تک حزبی بخاطر عدم کارشکنی احزاب در کار یکدیگر 

از توانایی رشد بهتری برخوردارند. از دیگر دستاورد های این برنامه 

ها که بخوبی و هتا بهتر از پیش بینی ها به انجام رسید 

و در شرف اتمام شدن بود میتوان به : گسترش سیاحت و 

جهانگردی در ایران اشاره کرد که قرار بود ایران به عنوان قطب 

گردشگری آسیا و منطقه شناخته شود و پروژه کیش و چابهار به 

عنوان مناطق آزاد سیاسی و گردشگری و جذب سرمایه 

گذار خارجی پروژه ای بود که تمام مناطق جنوب کشور را از نظر 

تورسیم رونق چشمگیری میبخشید. که این امر با وقوع 

انقلاب دردبی به انجام رسبد.این برنامه لیست بلندبالایی برای 

رسیدن ایران به جمع 5 کشور پیشرفته دنیا متصور بود که 

به اختصار میتوان به گذینه های: ارتقاي كيفيت زندگي همه گروه‌ها 

و قشرهاي اجتماعي كشور• حفظ رشد سريع، متوازن 

و مداوم• حداقل افزايش قيمت‌ها• حداكثر استفاده از منابع ارزي• 

افزايش درآمد گروه‌هاي كم‌درآمد• گسترش عدالت 

اجتماعي، اقتصادي، سياسي و فرهنگي• توزيع عادلانه‌تر خدمات 

در سطح همه گروه‌هاي اجتماعي• حفظ، احياء و بهبود 

محيط‌زيست• ايجاد مزيت نسبي در تولبد و صدور كالاهاي صنعتي• 

توسعه علوم و تكنولوژي و گسترش قوه خلاقانه و ابتكار 

جامعه• بهبود كيفيت و افزايش عرضه نيروي كار• نگهداري و زنده 

كردن ميراث فرهنگي.. خیلی از اهداف این برنامه زودتر از 

موعد مقرر به انجام رسید، مثلا طبق این برنامه ایران میبایست در 

سال 59، در رتبه نخست اقتصاد آسیا قرار بگیرد که این 
ا
امر با پیشی گرفتن درآمد سالیانه ایران از ژاپن در سال 56 اتفاق 

افتاد.همچنین ایران به سومین ارتش قدرتمند جهان دست 

پیدا میکرد که با وقوع انقلاب تحویل ناوها (که اکنون در خلیج فارس 

بر علیه ما حضور دارند) و جنگنده های آمریکایی f16 به 

ایران صورت نگرفت، اما همچنان ارتش ایران پنجمین ارتش قدرتمند 

گیتی بود.طبق این سند قرار بود صنعت توریسم ایران 

نیز در منطقه حرف اول را بزند و ساخت فیلم جشن های 2500 

ساله مقدمه ای برای آشنایی جهانیان با ایران بود، بر 

اساس این چشم انداز که شاه ایران در کتاب بسوی تمدن بزرگ 

برای ملتش ترسیم کرده بود بعد از انقلاب به یقین 

میبایست یکبار جام جهانی فوتبال و یکبار المپیک در ایران برگذار 

شود که جای ما را چین و کره و ژاپن گرفتند، میبایست 

پس از فرو پاشی شوروی جمهوری های ایرانی شوروی برای 

پیوستن به ایران از یکدیگر سبقت میگرفتند و در منطقه ایران با 

تشکیل بلوک کشورهای همسایه به رهبری ایران و بعنوان پدر 

خواندگی جهان اسلام از سنگاپور و مالزی تا اروپای شرقی و 

شمال آفریقا یکی از ابرقدرتمندان سیاسی و صحنه گردانان گیتی 

ایفای نقش میکرد و واحد پول ایران امروزه یکی از قدرتمند 

ترین واحد های پولی و چه بساجایگاهی نظیر "یورو" 

میداشت.وهمچنین تمام اقوام ایرانی جهان نظیر کردهای سوریه و 

عراق و ترکیه و اقوام ایرانی قفقاز و اوستیا،دست همدلی و 

درصورت نیاز کمک خواهی بسوی کشور مادر(ایران) دراز 

میکردند.همچنین پروژه ای با کمک مهندسان ژاپنی در دست 

مطالعه و اجرا بود که سرزمین های مرکزی کویر ایران از طریق 

انتقال آب دریای خزر سیراب و آباد میشدند. همینطور امروزه نیروگاه 

بوشهر امسال سی امین سال شروع بکارش رو جشن 

میگرفت .در کویرلوت بکمک نیروگاههای خورشیدی برق قابل 

توجهی استحصال میشد و ایران پیشتاز استفاده از انرژیهای 

پاک در دنیا میبود.شهروندان ایرانی میتوانستند بدون ویزا به ۱۵۰ 

کشور دنیا سفر کنند.فرودگاه بین المللی کورش کبیر در 

جنوب تهران که از ۱۳۶۰ جایگزین فرودگاه مهراباد شده بود 

بزرگترین حجم مسافر در تمام اسیا و خاورمیانه رو داشت که از 

این حیث ۲ برابر فرودگاه دوبی مسافر داشت ، هواپیمایی هما در 

رده یکی از چند شرکت هواپیمایی جهان خودنمایی میکرد 

که امروزه شوربختانه elemarat این کار را میکند. بطور کلی اگر این 

انقلاب نالازم صورت نمیگرفت امروز کودک متولد شده در 

ایران چشم اندازی پرامّید و امکانات آموزشی و رفاهی فراوان پیش 

چشم خود داشت و از نظر آماری این کودک بیشترین 

انگیزه برای زندگی در میان دیگر کودکان جهان دارا بود.


۱۳۹۲ فروردین ۹, جمعه

گردونه مـهـر (سواستیکا)


نشان های "مـلّـی" خود را بشناسیم
شوربختانه بارها دیده ام در فضای مجازی هم میهنان نشان 

سواستیکا یا گردونه مهر را که به غلط نزذِ عوام صبلیب شکسته 

شناخته میشود را   به عنوان تداعی کننده مفهوم بَد در عکس 

های جنایتکاران و روی بازو یا امامه سردمداران رژیم اسلامی 

بوسیله فوتوشاپ حک کرده اند ، که لازم دیدم یاد آور شوم این 

نشان ریشه در فرهنگ 7000 و 14 هزار سال پیش کشورمان تا 

به امروز دارد و اینجور استفاده ها از آن در درجه اول توهین 

به خود نشان است.واژه سواستیکا swastika از سانسکریت می 

باشد و آمیزه ای از سو = خوب  استیکا = است و هست و 

هستی، می باشد. بقولی در ایران باستان چنین نشانه ای را 

"گردونه مهر" می گفته اند.  (گردونه خورشید  Sun cross) 

نیز نامیده می شده است. که هر سر آن مربوط به یکی از چهار 

آخشیج  [باد،آب،خاک،آتش] میباشد.گردونه مهر در تمام هنرها 

و طراحی‌های تاریخ بشری پدیدار می‌‌باشد، نشان بسیاری از 

چیزها، همچون خوش اقبالی، خورشید،زیبایی و نماد 

کیش مهر است ، که چین و هند نیز دیده شده است ولی خاستگاه 

اصلی این نشان میهن عزیزمان است که در کاووش های اخیر 

از جمله تپه مارلیک به نشان های 14 هزار ساله سواستیکا و در 

نقشینه قارها و دیوار نگاره ها چه بسا بسیار کهن تربرخورد شده 

است.سر در دانشگاه گندى شاپور در ۱۷۰۰ سال پیش از این 

چنین نوشته شده بود: «شمشیرهاى ما مرزها را مى گشاید و 

دانش و فرهنگ ما دلها و اندیشه ها» ،
 ملت ایران چگونه مى تواند فرهنگ و روش زندگى خود را به 

دست فراموشى سپارد؟ گزافه نیست که ایران را سرزمین چلیپا 

(سواستیکا) بنامیم.گفته شده که چلیپای شکسته یک شکل 

قراردادى «انسان» است با دو دست و دوپا، اتحاد اصولى نر و 

ماده و مظهر حرکت و سکون، تعادل و هماهنگى، نیروى گریز 

از مرکز، خروج و بازگشت به مرکز و آغاز و پایان.نماد چلیپا 

به اینگونه ((卐)): نخستین بار در سرزمین خوزستان یافت شده 

که زمان آن نیز به ۵۰۰۰ سال قبل از میلاد مسیح مى رسد  این 

سنگواره اکنون در موزه ملی ایران نگهداری می شود. چلیپا در 

دوره اسلامى نیز کاربرد و زندگانى دیگرى آغاز کرد. ایرانیان 

خوش سلیقه، نام بزرگان دین را با آرایه هاى دلنشین بر 

کاشیکارى هاى مساجد، استوار و ماندنى ساختند.از جمله 

زیباترین چلیپا ها میتوان به :مسجد جامغ اصفهان، آرامگاه 

میرنشانه در بازار کاشان،قدمگاه نیشابود، گنبدعلویان در خیابان 

باباطاهر همدان، گچ برى هاى مسجد جامع نائین،درموره 

قم(بدست آمده از امام زاده قدیمی)..ایرانیان و 

باورمندان به کیش مهر هنگام عبادت رو به خورشید چلیپارا 


روبروی خود مینهادند و با پروردگار مناجات میکردند. اما 

هیتلر از آنجا که به برتری نژاد "آریا" باور داشت از این نماد 

به عنوان نماد  اقوام آرایی از هند و ایران تا یونان و 

ایتالیا و جزیره کرت مشترک بود، استفاده کرد.روزنبرگ نظریه پرداز حزب 

نازى مى گفت: «هنگامى که نماد بیدارى، پرچمى با علامت 

زندگى که همان چلیپای شکسته است، یگانه مذهب حاکم بر 

رایش ژرمنى شود، ساعت سعد آلمان فرا رسیده است»

هم میهنانم ایران دیاری کهن تر از تاریخ است،بیاییم از این 


نمادهای ورجاوند ملی در مقابل نادانان و بد اندیشان که اینگونه 

دستمایه اهداف خود قرار داده اند پاسبانی کنیم.
"آوش"

فتح پاریس

ارتش آلمان 5هفته پس از اعلان جنگ فرانسه به آلمان پاریس را فتح کرد واز ژوئن 40 تا اوت 1944 پاریس در اشغال آلمانها بود

در این ویدئو رژه پیروزمندانه آلمان در پاریس را میبینید
https://www.facebook.com/photo.php?v=202198766471382&set=vb.100000437818057&type=2&theater

۱۳۹۲ فروردین ۸, پنجشنبه

پیشگو و مرد مرموز دولت رایش

اریک یان هانسون

 متولد 2 ژوئن 1889 - مرگ 25 مارس 1933
 اریک یان هانوسن در تاریخ 2 ژوئن 1889 در شهر وین پایتخت امپراطوری اتریش - مجارستان متولد شد. اگر چه او ادعا می کرد که وابسته به طبقه اشراف دانمارک میباشد اما بعدها مسلم شد که او دارای اصلتی یهودی است و پدرش زیگفرید اشتاین اشتاینر (متولد 1858 - فوت 1910) اصالتا از اهالی شهر پروستجوف (PROSTEJOV) واقع در کشور چکسلواکی بود که به حرفه های بازیگری و سرایداری کنیسه یهودیان اشتغال داشت و با آنتونی جولی کوهن در وین ازدواج کرده بود.
 اریک یان هانوسن به انجام اموری مانند خواندن ذهن و شعبده بازی و هیپنوتیزم در برلین مشغول بود و به تدریج تبدیل به یک فرد شاخص در این رشته ها گردید. او در اوج شهرت به واحدهای نظامی و تجاری آلمان پیوست و دوستی صمیمانه ای با تعدادی از افراد SA برقرار کرد. گفته میشود که او از نازیها به دلیل عقده ای که نسبت به دودمان یهودی خود داشت حمایت می کرد. گفته می شود که قبل از انتخابات نوامبر 1932 یک ملاقات بین هیتلر و او انجام شده بود و هانوسن تکنیک های مربوط به چگونگی کنترل و استفاده از روح را به هیتلر یاد داده بود. سازمان اطلاعاتی آمریکا موسوم به OSS در پرونده ای که در سالهای 1933 و 1934 در خصوص وضعیت روانی هیتلر تهیه کرده بود این چنین نوشته بود:
 در اوایل دهه 1920 هیتلر از فردی به نام هامیسن آموخته بود که چگونه صحبت کند و روح جمعی افراد را در اختیار خود بگیرد. این مرد یک ستاره شناس و پیشگو بود و به شدت باهوش و منحصر به فرد بود. او به هیتلر یاد داد که چگونه وقتی در صحنه  یک میتینگ نتیجه دلخواه خود را بدست آورد

 در سال 1931 هانوسن یک موسسه انتشاراتی در برسلو را خریداری نمود و شروع به انتشار یک مجله با محتوای مسائل ماواءطبیعی کرد. این مجله که در ابتدا به نام مجله هانوسن و سپس با نام بونته ووخنشا ئو چاپ شد. این مجله که هر 2 هفته یکبار در برلین منتشر می شد به سرعت محبوبیت زیادی به دست آورد و دارای یک ستون در خصوص ستاره شناسی نیز بود. او عواید حاصل از انتشار مجله و اجرای نمایشات شعبده بازی و احضار ارواح خود را به خریداری یک عمارت که بعدها به عمارت اسرارآمیز معروف شد اختصاص داد.
  او این عمارت را تعمیر کرد و از آن برای یک زندگی مجلل و انجام کارهای غیبی خود استفاده میکرد. در یکی از اتاق های این عمارت میهمانان بر گرداگرد یک میز می نشستند و کف دسان خود را بر روی شیشه ای که با سمبول هائی از برکت خدا تزئین شده بود قرار می دادند. در این جلسه احضار ارواح هانوسن به گفتن پیشگوئی هائی برای میهمانان اقدام می کرد. او پیشگوئی های زیادی در خصوص افراد نمود اما جنجال برانگیز ترین پیش بینی او در خصوص آینده آلمان بود.
 آلفرد نوبائور یکی از مدیران مسابقات موتور سواری در سال 1960 در کتابی که با نام سرعت زندگی من است توضیح می دهد که در ماه می 1932 او به اتفاق دیگر موتورسواران هانوسن را برای پیش بینی برنده مسابقات روز بعد به چالش کشیدند. او می نویسد هانوسن پس از چند ضربه که با کف پای خود برزمین زد، 2 نام را بر روی یک تکه کاغذ نوشت وآن را تا زد و در یک پوشش قرار داد و سپس کاغذ را به امانت نزد مردی که در پشت پیشخوان بود قرار داد. او به مرد پیشخوان دار تاکید کرد که تا قبل از پایان مسابقه این کاغذ نباید باز شود. او سپس گفت یکی از کسانی که در این میز حضور دارند فردا برنده خواهند شد و دیگری خواهد مرد. روز بعد در جریان مسابقات پرنس لوبکوویتز کشته شد و براوخیتش برنده شد.
 همچنین پیشبینی آتش سوزی رایشتاگ و نیز صعود آدولف هیتلر به قدرت و تبدیل او به یک صدر اعظم با اختیارات مطلق در سال 1933 موجب افزایش روزافزون شهرت هانوسن گردید اما او مدت زمانی اندک پس از آن کشته شد.


 هانوسن هانوسن در 25 مارس 1933 و احتمالا توسط یک گروه از افراد SA ترور شد و با عجله در یک مزرعه در خارج از برلین دفن گردید. علت مرگ او را داشتن مقدار زیادی از پول می دانند اما در واقع باید علت ترور او را آگاهی گوبلز و گورینگ از اصالت خانوادگی او دانست. جنازه او در اواخر ماه آوریل همان سال کشف شد. عده ای بر این اعتقاد بی اساس اصرار دارند که او با نیروی هیپنوتیزم خود باعث آتش سوزی رایشستاگ شده بود و با هیپنوتیزم مارینوس وان در لوپه او را به انجام این عمل وادار نموده بود. در شب قبل از مرگش یک پیش گوئی را با جوهر نامرئی بر روی یک کاغذ نوشت که پس از مرگش یافته شد. بر روی آن کاغذ این عبارت نوشته شده بود:
 روزها را بشمارید. روز اول روز خودکشی مردی است که می خواست جهان را صاحب شود و روز دوم روز ورود نیروهای مهاجم به شهر است.
 عده ای اعتقاد دارند که این پیشگوئی در خصوص فرجام "آدلف هیتلر" و تصرف برلین میباشد زیرا در روز 30 آوریل 1945 آدولف هیتلر خودکشی نمود و در روز 1 ماه می 1945 نیروهای اتحاد شوروی موفق به تصرف کامل برلین  شدند.
 اریک یان هانوسن یک فرزند دختر به نام اریکا اشتاین اشتاینر داشت که در سال 1920 از همسرش به نام تریسا متولد شد. پس از جدائی تریسا از هانوسن، وی به همراه دخترش اریکا به شهر مران در ایتالیا نقل مکان نمود و در آنجا اریکا با صاحب یک کمپانی آبجوسازی به نام فوخس ازدواج کرد اما مدتی بعد آن دو از یکدیگر جدا شدند. همچنین هانوسن یک فرزند پسر از معشوقه خود داشت که او را در یتیم خانه گذاشتند و پس از جنگ زنده ماند. هانوسن دوم نیز تبدیل به یک مجری شعبده بازی و نهان بین شد.



۱۳۹۲ فروردین ۷, چهارشنبه

نژادپرستی


نژاد پرستی یا نژاد گرایی نزد عوام شوربختانه تداعی کنننده خشونت و افکار ضد 

انسانی و آزار سیاهان است ، در حالی که نژادپرستی یکی از متعالی ترین و 

انساندوستانه ترین باور های هر فرد میتواند باشد ،{البته نه نژاد پرستی با مفهوم ستیز 

برعلیه دیگرنژاد ها} ، شوربختانه فعل پرستیدن نیز بسیار اشتباه نزد ایرانیان جا 

افتاده است ، حال اینکه در مفهوم راستین پرستار بیمارش رامیپرستد ، یعنی پرستاری 

و مراقبت و تیمار میکند و بدین ترتیب پرستار یک بیمار پرست یا بیمار پرستار است ، این معنی در مورد آتش پرستی زردشتیان نیز به همین 

ترتیب است :"مراقبت و پاسبانی"، حال آنکهنادانان و مسلمانان زشتخوی و بد اندیش 

میگویند : زردشتیان آتش را در جایگاه خدایی میپرستند واین فعل پرستیدن در مورد 

میهن پرستی نیز صادق است که میهن پرستان،نگاهبانان و پاسداران میهنند...
باری ، نژاد پرستی 

راستین نیزچنین است که یک فرد نژادپرست و نژاد گرا به هم میهنان خود عشق 

میورزد و در جهت تعالی و بهروزی و موفقیت نژاد خود کههمانا مردم کشورش 

باشند،تلاش میکند و منافع شخصی خود را در برابر منفعت عمومی ملتش نادیده میگیرد.
و از ملتش و نوعنژادش پرستاری میکند .نژاد گرایی در واقع یک قاعده و بهانه برای 

اتحاد و پیشرفت است طوری که در آن بدون کنار زدن وازبین بردن سایر نژادها 

سعی بر تلاش و پیشرفت و در یک میدان رقابتیست.و این آن الگویی ست که پیشوا 

برای آلمانش برگزید وآن را از آن فلاکت نجات داد ودر کمتر از یک دهه به قدرت 

برتر جهان چه از نظر اقتصادی چه سیاسی و چه نظامی و اعتقادیتبدیل کرد با کمک 

و اتحاد و تلاش همین مردم ،اون نژادپرستان واقعی رو که ذهن مردم رو مثل کرم 

میخوردند یعنی یهودیان بیرونکرد و به این صورت کشور را به پیشرفت رساند. و 

اونها رو با وضع قوانین نژادی از آلودگی نژادی مصون داشت. هیتلر قبل از

قدرت گیری در نبرد من نیز چنین گفته بود:

{آمیزش با یهود نژاد شما را آلوده میکند ...آلودگی نژاد همانند این 

است که یک سگ تازی را با یک سگ پاکوتاه آمیزش دهیم ، آن 

سگ نه میتواتند خصوصیات دویدن سگ تازی را داشته باشد و نه 

خصوصیات نژاذ پا کوتاه را... هیچ مرد یهودی را نمیتوانید پیدا کرده 

باشیدکه با آلمانی ازدواج کرده باشد ولی آریایی ها و آلمانی ها از 

آنجایی که از دوز و کلک و خباثت خالی هستند با زنان و مردان 

یهودی ازدواج میکنند.}

نبرد من /برگه364